برروی خاک نوشتم دوستت دارم بادبرد.
برروی دریانوشتم دوستت دارم موج برد.
برروی غنچه نوشتم دوستت دارم بازشد.
برروی گل نوشتم دوستت دارم پرپرشد.
برروی قلبم نوشتم دوستت دارم تاجاودان بماند.
دختر وپسرهاچگونه باید باهم رفتارکنند؟
اول روشن کردن موضوع بحث:
شوخی و خنده و گاهی درد دل و گفتوگوی دختر و پسری که به نظر نمیآید به قول قدیمیها بهچشم خواهر وبرادری به هم نگاه میکنند، یا قدم زدن دوستانه آنان همراه با پیوستگی دستهایشان، این روزها در شهرها دیده میشود. تکرار این نمایش هر روزه، هنوز مانع از آن نشده که مردم حتی در بالاترین سطح از گرایشهای غربی، فرزندان خود را از این نوع روابط منع نکنند. به نظر میرسد نوعی بلاتکلیفی مردم در برخورد با این مساله اجتماعی و تضادها در برخورد با آن، نشانگر این است که ایران نه کشوری کاملا سنتی و بسته است که ارتباط دختر و پسران را نیازمند اشد مجازات بداند و نه مانند کشورهای غربی این موضوع را روزمره و پیش پا افتاده میداند. واقعیت این است با گسترش فرهنگ شهرنشینی و بروز تضادهای فرهنگی، جامعه ایران برخی از نمادهای مدرنیزم از جمله ارتباط قبل از ازدواج بین دختران و پسران که مورد بحث بسیاری از محافل جامعهشناسانه و روانشناسانه در کشور قرار گرفت را پذیرفتهاست. باتوجه بهاینکه این نوع ارتباط به سبکی که در فرهنگ کشورهای غربی تعریف شده از پایه و اساس با فرهنگ ایرانی اسلامی به شدت در تضاد است، آسیبهای اجتماعی فراوانی مانند دختران فراری، اعتیاد و... را در سالهای اخیر به دنبال داشته است. واقعیت این است که دختر و پسر ایرانی، بیپروا و بدون توجه به هنجارهای اجتماعی درجامعه کنونی ایران به دلایل مختلف، ارتباطی پنهانیوعاطفی برقرار می کنند و این در حالی است که باور به سنتها و هنجارها در ناخودآگاه آنان موجود است. دختر به شدت از اینکه والدین وی پی به ارتباط پنهانی وی ببرند بیمناک است، اما از آنجا کهمیپندارد، پسر مورد علاقهاش، وی را به عقد خود درخواهد آورد، به ارتباط خود ادامه میدهد. (قابل توجه دختر خانومهای عزیز:) این درحالی است کهبسیاری از پسرانی که با دختران ارتباط برقرار میکنند فقط به عنوان سرگرمی و نوعی تفریح به این ارتباط نگاه میکنند. این پسر در خانوادهای پرورش یافته که همواره در گوشش زمزمه کردهاند دخترانی که به راحتی با پسران ارتباط برقرار میکنند، نمیتوانند زن مناسبی برای زندگی باشند و با این دیدگاه به ارتباط خود ادامه میدهد. دیدگاه سنتی این افراد زمانی آشکار میشود که به راحتی با جنس مخالف ارتباط برقرار میکنند و بهشدت مراقب رفتارها و ارتباطات بستگان مونث خود هستند تا مبادا آنان رفتارهایی از این دست داشته باشند. البته این مقدمه تاییدی برازدواجهای سنتیگذشته که پدرومادر میپسندیدند و دختر و پسر بدون اینکه همدیگر را ببینند به عقد یکدیگر درمیآمدند نیست، چه اینکه سالهاست پسران و دختران زیادی با شناخت کافی از یکدیگر ، زندگی مشترک را آغاز میکنند و به طور نسبی از زندگیشان راضی هستند
که زنجیرهاازهم خواهدگسست باتولدعشقی که ازادخواهدبود
رویاهایی که ازدیربازمحکوم به انکاربودند شکوفاخواهندشد
وعشقی راکه اکنون بایدپنهان کنیم اشکارخواهدشد
زمانی برای من وتوسرانجام خواهدرسید
تازندگی کنیم انچان که شایسته ی ماست
ازمیان غم واشک خواهیم گذشت
وباعشق ازهرطوفانی جان به درخواهیم برد
زمانی خواهدرسیدتادنیای تازه ای راببینیم
جهانی پرازروشنایی وامیدبرای ما...
یک تاجر آمریکایی نزدیک یک روستای مکزیکی ایستاده بود.در همان موقع یک قایق کوچک
ماهیگیری رد شد که داخلش چند تا ماهی بود.
یک تاجر آمریکایی نزدیک یک روستای مکزیکی ایستاده بود.در همان موقع یک قایق کوچک
ماهیگیری رد شد که داخلش چند تا ماهی بود.
از ماهیگیر پرسید: چقدر طول کشید تا این چند تا ماهی رو گرفتی؟
ماهیگیر: مدت خیلی کمی.
تاجر: پس چرا بیشتر صبر نکردی تا بیشتر ماهی گیرت بیاد؟
ماهیگیر: چون همین تعداد برای سیر کردن خانواده ام کافی است.
تاجر: اما بقیه وقتت رو چیکار می کنی؟
ماهیگیر: تا دیر وقت می خوابم, یه کم ماهی گیری می کنم, با بچه ها بازی میکنم بعد
میرم توی دهکده و با دوستان شروع می کنیم به گیتار زدن. خلاصه مشغولیم به این نوع زندگی.
تاجر: من تو هاروارد درس خوندم و می تونم کمکت کنم. تو باید بیشتر ماهی گیری کنی. اون
وقت می تونی با پولش قایق بزرگتری بخری و با درآمد اون چند تا قایق دیگر هم بعدا اضافه
میکنی.اون وقت یه عالمه قایق برای ماهیگیری داری!
ماهیگیر: خوب, بعدش چی؟
تاجر: به جای اینکه ماهی ها رو به واسطه بفروشی اونا رو مستقیــما به مشتری ها میدی و
برای خودت کارو بار درست می کنی... بعدش کارخونه راه می اندازی و به تولیداتش نظارت
میکنی...این دهکده کوچک رو هم ترک می کنی و می روی مکــــزیکوسیتی! بعد از اون هم لوس
آنجلس! و از اونجا هم نیویورک... اونجاست که دست به کارهای مهم تری می زنی...
ماهیگیر: این کار چقدر طول می کشه؟
تاجر: پانزده تا بیست سال!
ماهیگیر: اما بعدش چی آقا؟
تاجر: بهترین قسمت همینه,در یک موقعیت مناسب که گیر اومد میری و سهام شرکت رو به قیمت
خیلی بالا می فروشی! این کار میلیون ها دلار برات عایدی داره.
ماهیگیر: میلیون ها دلار! خوب بعدش چی؟
تاجر: اون وقت بازنشسته می شی! میری یه دهکــده ی ساحلی کوچیک! جایی که می تونی تا دیر
وقت بخوابی! یه کم ماهیگیری کنی, با بچه هات بازی کنی! بری دهکده و تا دیروقت با
دوستات گیتار بزنی و خوش بگذرونی
نخ داخل شمع ازشمع پرسید
چراوقتی من میسوزم توهم اب میشوی؟
شمع گفت
مگه میشه کسی که توقلبمه بسوزه من اشک نریزم؟؟؟